هنوز خیلی چیزها هست
هنوز خیلی چیزها هست.
زیبایی سحرانگیز غروب
تردید و ترس
و مسیری که تا مقصد
تا یقین، باقی مانده
و دلهره ی تلخ رسیدن
من این جاده را تا پایان خود
تا نفس هست، طولانی خواهم کرد.
به بیراهه خواهم زد.
کش خواهم داد.
بازیگوشی خواهم کرد.همچون دوران کودکی که در مسیر مدرسه پشت ویترین پر زرق و برق هر اسباب بازی فروشی می ایستادم.
حالا در برابر طلوع، غروب، بهار و پاییز ساعتها به نظاره خواهم ایستاد.
و از کنار هیچ چیز بی توجه نخواهم گذشت.
حتی تو
بگذار دیر شود.عادت کرده ام به تنبیه ناظم مدرسه.
حالا در برابر طلوع، غروب، بهار و پاییز ساعتها به نظاره خواهم ایستاد.
درود بر تو